من زن
زیبایی نیستم
موهایی دارم سیاه که فقط تا زیر گردنم میاید
و نه شب را به یادت میاورد
نه ابریشم را
نه سکوت شاعرانه را
نه حتی خیال یک خواب آرام را
پوست گندمی دارم
که نه به گندم میماند
نه کویر
و چشمهایی که
گاهی سیاه میزند
گاهی قهوه ای
و گآه که به یاد مادرم میافتم
عسلی میشوند
و کمی خیس
دستهایم ...
دستهایم
دستهایم اما
مهربانند
و هراز گاهی
برای تو
به یاد تو
به عشق تو
شعر مینویسند
همینطور ساده دوست داشته باش مرا
با موهایی که نوازش میخواهند
و دستهایی که نوازشت را مشتاقند
و چشمهایی که
به شرقی صورتم میایند
نیکی فیروز کوهی