و امشب هم ...
کودکان زیادی به جای شام کتک خوردند ..
چون آنقدری که باید از دستمال کاغذی و آدامس فروختن پول در نیاورده اند ..
همین امشب هم باز زنها و مردهای خیابانی زیادی به بدن هم که نه ..به بدنه های زندگی چنگ زدند
و شهر را به دل آشوب انداختند ..
امشب هم خیلی ها گرسنه میخوابند و خیلی ها هم تا خود صبح قرار است زیر پل ها و کنار خیابان ها و توی پارکهای شهر سگ لرز بزنند ..
همین امشب و همین امروز معلوم نیست چند نفر چند نفر دیگر را کستند .. به چند زن و کودک تجاوز شد و چند صد نفر پول چند صد میلیون نفر را بالا کشیدند ..
امشب هم زندگی چند نفر را به مرز جنون وخودکشی کشیده و شاید عزیز خیلی ها همین امشب در تصادف کشته شده یا رفته اتاق عمل و برگشته ... امشب هم مثل تمام شبهای دیگر بیمارستانها پر است از آدمها گوشه گوشه ی خیابان و کوچه پر است از آدمهایی که نه خوابند و نه هوشیار
نه مرده اند و نه زنده ..
امشب هم مثل شبهای دیگر ...
خیانت کنار خیابان های شهر ایستاده و به هر ماشینی که جلوی پایش ترمز بزند قیمت میدهد ..
و امشب هم مثل شب های دیگر من و شما گوشه ی دنج اتاقمان سرمان توی گوشی است وخیال هم میکنیم روزگار تا همین جایش هم دخلمان را آورده و آنهایی که بیشتر از ما دارند درد میکشند لابد حقشان بوده و گرنه خیلی دردها مال ما نیست ..
بقیه از قبل آنها را خریده اند ..
ما خیلی کم به تجربه هایی که نکرده ایم فکر میکنیم و خیلی کمتر آنها را جزو زندگی به حساب میاوریم
زندگی که در آن واحد برای یک نفر ترسناک ترین چیز و برای دیگری دلپذیرین اتفاق ممکن است ..
مانگ میرزایی
......................................................