سرد گرم آب خاک خلاصه تنهایی که نمی دانی بی من "مهدیه لطیفی"
یعنی تو
که صدایت یخ می بندد بر رگ هایم
به وقت هایی که کسی را دوست داری
که من نیستم
یعنی تو
که هر نگاهت داغ می شود بر دلم
برای بعد ها
به وقت هایی که کسی را دوست داری
که منم
یعنی تو که بر سرم می ریزی
پاک
از ابرهای دلتنگِ سقف خانه ات که از خیابان فرار کرده اند
به جای هر غسلی
به جای هر بارانی
یعنی خاک بر سر لحظه هایی
که ما مال هم نیستیم!
خورشید
کتاب
کفش
کلید
کلمه
همه شان تویی
به تنهایی!
یعنی تو
چقدر تنهایی!