بیرون این خانه ،
اینسنگهاییکه به پایم می گیرند و
رفتن رادرد آورترمی کنند،
همان هایی اند
کهسرت به آن هاخواهد خورد ...
"مهدیه لطیفی"
..........................................
گم شده ای
راس ساعت دو صفر و دو صفر دقیقه
که پیدا شوی شاید...
نگرانی ام از نیمه شب است و سرما
و تابلوهایی که نکند با باد چرخیده باشند!
پیاده رو ها را به کفش هایت مبتلا نکن
بگذار پا نخورده بماند این برف
و به راه های بهتری فکر کن
مثلا
همین جا توی آغوش من هم*
می شود گم شوی
راس هر ساعتی که دلت خواست
که پیدا شوی شاید.
"مهدیه لطیفی"
................................................