دنبال یک لبخند عکس هایت را زیر و رو کرده ام مگر نگفته بودی آدمها برای آگهی ترحیم هم که شده لبخند میزنند ؟
هنوز گوشی آهنگ دلخواهت را زمزمه میکند و دمپایی کنار پنجره به انتظار نشسته دوزانو روبروی میز می نشینم
مشتش را باز می کند کاغذی مچاله نشانم می دهد صدای کاغذ را صاف می کنم
نوشته ای : آپارتمان ، قبرستانیست با قبرهای ایستاده قبرستان ، آپارتمانی با پنجره های خوابیده در قبری که ایستاده میپرم تا از پنجره ای که خوابیده پرواز کنم .