تمام زنها یک مریم درون خود دارند ، مریمی مهربان و زیبا
مثل پنجه ی آفتاب ،این مریم ها همگی زمانی
یک گوشه از اتاق نشسته و ساعت ها
عروسکی را روی پا خواباندند ...
عروسکی که هیچ گاه مهم نبوده پدرش کیست ،کجاست و کی میاید
زن ، کودک ،اما ..
زنانگی را سال ها تجربه کرده ،تنهایی را ،گاه گوشه ی آشپزخانه
بین یخچال و اجاق ،گاه میان بالشتک و پشتی
و گاه به مساحت چارقدی کهنه ..
این حوای خردسال ،بی خیال آدم و آمدنش ،بارها برای خویش هوا پخته
بارها سر سفره ای خیالی ، برای خرس های دور و برش شام کشیده
بارها اندازه ی عرض یک فرش ، خرید رفته و زود برگشته ..
با کیف و شال و روسری های امانی ،با تق و تقی هایی که به آن کفش میگفتند
خودش با خودش دوتایی رفتند ،با خودش هم دوتایی برگشتند ،
خانه ی خیال این خانم ،هیچ گاه سقف نداشته و شب و روز را با یک چادر خلاصه کرده
آری ...
تمام زن ها یک مریم درون دارند ..
مریمی که زندگی این مرد را میفهمد ،مادری کردن بی شوهر را ...
مریمی که خوشبخت هم نباشد ،پای میز آرایش و لای صفحه کتاب
زیر تترون ساتن ،حین تا کردن روسری های حریر..
یا زمان رقص و شانه کردن مو ،دلخوشی را فرض میگیرد...
رسول - ادهمی