روزهای آخر اسفند میتواند یادم بیندازد که زندگی همین است همین روزهای تند و تند دویدن ها ..
بشورها و بساب ها .. از نو ، نو شدن ها
با خودم میگویم آدمیزاد هم موجود عجیبی است ، میداند همین چند صباح دیگر صدای ساز ودهل تحویل سال که بیاید و بگذرد دوباره شروع میکند به آرام شدن ها و در خود راکد ماندن ها ، شلوغ و درهم و شلخته و کثیف کردن ها و هر روز کهنه تر شدن ها ..
اما هنوز مثل هر سال ، راه خودش را میرود ، دوباره از نو برای نو شدن ذوق میکند و از فکر آمدن فروردین توی دلش قند آب میشود ..
گندمش را سبز میکند هفت سینش را میچیند و بعد می نشیند کنار قرآن و آیینه ، آرزوهای شاد و رنگی اش را توی ذهنش مرور میکند که انگار هنوز هم از لابلای آنهمه تاریکی که بر زندگی خودش و اطرافیانش بارها و بارها سایه انداخته است روزنه های امید را می بیند و به آن دلخوش است .
خدا این دلخوشی ها را از همین روزنه های کوچک امید را از هیج کس نگیرد ، که نگیرد ...
آمین
مریم عندلیب
.................................................