گنجشگ روزی ام
وقتی سهم من از دستهای تو
یک مشت دوستت دارم خشک وخالی هم
....
نمیشود ...که نمیشود ...
سوسن درفش
...............................................
مدرسه که میرفتیم
هر بار که دفتر مشقمون رو جا میزاشتیم
..
معلممون با طعنه میگفت " مواظب باش خودت رو جا نزاری "
و ما میخندیدیم و فکر میکردیم مگه میشه آدم خودشو جا بزاره ...؟؟
بزرگ تر که شدیم بارها و بارها
یه قسمت از خودمون رو جا گذاشتیم
در یک کافه ،دریک خیابان
در یک خاطره
در یک آغوش ..
......................................