من پدر نداشتم ...
از وقتی یادم میاید در خانه ی ما مردی نبود که شب ها صدای چرخاندن کلیدش در خانه بپیچد
یا در را باز کند و با دستانی پر به خانه بیاید و من خنده کنان به آغوشش پناه برم ..
مردی نبود که گاهی به شانه اش تکیه کنم و تمام ترس های کودکانه ام را در آغوشش جا بگذارم
مردی که دستش را روی شانه ام بگذارد و " جان بابا " صدایم کند
یا وقت خطاهایم صدایش را برایم بالا ببرد و با ابهت بگوید چهار دانگ حواسم به توست و من از پشت آن صدای خشن دنیایی دوست داشتن را
حس کنم ..
من پدر نداشتم ..
اما در تمام لحظاتم تو بودی ، هروقت شانه ای خواستم برای تکیه دادن هر وقت ترسیدم و آغوشی خواستم برای آرام شدن هر وقت دلم
محبتی خواست و هر وقت مشکلی داشتم که از پسش بر نیامدم تو بودی و پناهم دادی ..
در تمام سالهای مدرسه هر وقت گفتند از پدر بنویسم من نوشتم :
پدر خانه ما پشت لبش سبیل ندارد
پیراهن چهار خانه نمیپوشد
صدای بم مردانه ندارد ..
اما به مردانه ترین شکل ممکن زندگی را میچرخاند ..
من پدر نداشتم اما تو را داشتم که نگذاشتی این جای خالی زندگیم را نابود کند
و چه معجزه ای از این بزرگتر که هنوز زنانی در این دنیا برای فرزندانشان هم مادر هستند و هم پدر...
مادر م روز پدر بر تو مبارک باد ...
فرشته رضایی
تقدیم به تمام شیرزنان سرزمینم که مردانه چرخ زندگی را میچرخانند ..
................................................
پ . ن : چه طعمی دارد وقتی روز پدر فرزندت این متن را بر روی صفحه تلگرام برایت میفرستد و اشگ توست که بروی صفحه سرد موبایل
میچکد .. گاهی طعم خوشبختی واقعی همین است سپاس عزیزترین مادر ...