ده - یازده سالم که بود تو بازی با بچه های فامیل پام گیرد کرد به پای یکیشون و افتادم ساق پای راستم خورد به لبه ی آجر و زخم شد
بدجور زخم شد خیلی طول کشید تا کم کم جای اون زخم یکم بهتر شد و کمتر اذیتم کرد
اون روزا فقط یه دوست صمیمی داشتم دوستی که مثل خانواده ام بود دوستی که بهش اعتماد داشتم تو مدرسه فقط اون میدونست ساق
پای راستم زخم شده اون تنها کسی بود که جای زخمم رو بلد بود ..
چند روز بعد از این اتفاق با دوستم بحثمون شد یادم نمیاد سرچی یادم نمیاد کی مقصر بود فقط یادمه زنگ ورزش بود و داشتیم فوتبال بازی میکردیم وسط فوتبال وقتی داشتم شوت میزدم با کف پا اومد ساق پای راستم رو زد کاری به توپ نداشت اومد که زخمم رو بزنه
زخمم دوباره تازه شد ..دوباره خون اومد .. دوباره درد و درد و درد ..
چند روز بعدش دوباره با هم رفیق شدیم ولی دیگه هیچوقت نذاشتم بفهمه دردم چیه ...
از این اتفاق سالها میگذره ولی هر وقت کسی رو می بینم که درد داره ، زخم داره بهش میگم هیچوقت هیچوقت هیچوقت
نذار کسی بفهمه جای زخمت کجاست ..نذار بفهمه چی نابودت میکنه ..شاید یه روز زخمی شد رو زخمت ..
دردت و زخمت و واسه خودت نگه دار ...
میگم مراقب اونایی که جای زخمت رو بلدن باش ...
اونا میتونن با یک حرف ... بایه کنایه .. با یه خاطره کاری کنن که دوباره زخمت سر باز کنه .
.دوباره تو میمونی و درد و درد ودرد ...