سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است ..
کسی سر بر نیارد کرد ، پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است ..
و گر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است..
نفس ، کز گرمگاه میاید برون ، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت ..
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمردم ، ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است .. آی ..
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپا خورده رنجور
منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور
نه از رومم ، نه از نگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای دلتنگم
حریفا ، میزبانا ، میهمان سال و ماهت پشت در چو ن موج میلرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست ..
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت راکنار جام بگذارم ..
چه میگویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت میدهد بر آسمان ، این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندو د پنهان است
حریفا ، رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت ..
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها درگریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است ...
مهدی اخوان ثالث
...............................................
پ . ن : این شعر یه احساس سردی عمیقی رو تو روح و جسمم ایجاد میکنه .. یک سوز سرد که بند بند استخوونامو میسوزونه ..
یه حس یخ و و و تلخ و سرد .. که با تک تک سلولام سرماشو حس میکنم ...