میگذارم جلویت روی میز،
گلدان گل را کنارتر میگذارم
تا بهتر ببینمت.
قیافه جدی به خودم میگیرم
و با لهجهای که حالا برای خودم هم بیگانه است،
میگویم:
قهوهات سرد میشود.
هر کجا که هستی، زودتر به خانه بیا
و همانطور مینشینم تا تو یکروز بیایی...
وقتی حتی نبودن آدمها برایت قشنگ میشود.
(نیکی فیروزکوهی)