اینجا زنی هر روز
بال هایش را می چیند
به اداره می رود ..
موهایش را هرس می کند
به گلدانها آب می دهد ..
و قلب زخمی اش را به رختخواب می برد
تیری که قلب را می شکافد
چقدر فرصت خواهد داد
تا آخرین خداحافظ را بگویی
زنی که هر روز
پانسمانش را عوض می کند
و آرامبخش قوی تری می خورد
چقدر در برابر مرگ
دوام خواهد آورد
فرق نمی کند ..
چقدر انتظار کشیده باشی
چقدر عاشق باشی
زندگی درست لحظه ای که می خواهد، تمام می شود
چقدر دست هایم کوتاه است
آن قدر که فکر می کنم
باید چهار پایه ای بگذارم
و گره طناب را محکم تر کنم...
| مهسا فعال |