فرصتی نبود
لحظهاش که رسید
نه به دستهایش فکر میکردم
نه آخرین نگاهش
نه رفتنش
نه حتی آرزوی ماندنش
تنها به زمینی که باید دهان باز میکرد
و با قساوتِ تمام میبلعید
کسی را که نمیدانست، پس از این لحظه
با خودش چه باید بکند...!!!!
| نیکی فیروزکوهی |