برایم بنویس، چه تنت هست؟ لباست گرم است؟
برایم بنویس، چطوری میخوابی؟ جایت نرم است؟
برایم بنویس، چه شکلی شدهای!
هنوز مثلِ آن وقتها هستی؟
برایم بنویس، چه کم داری! بازوانِ مرا؟
برایم بنویس، حالت چطور است! خوش میگذرد؟
برایم بنویس، آن ها چه میکنند! دلبریات پابرجاست؟
برایم بنویس، چه میکنی! کارت خوب است؟
برایم بنویس، به چه فکر میکنی! به من؟
مسلماً فقط من از تو میپرسم!
و جوابها را میشنوم
که از دهان و دستت می افتند
اگر خسته باشی، نمیتوانم باری از دوشات بردارم.
اگر گرسنه باشی، چیزی ندارم که بخوری.
و بدینسان گویا از جهان دیگری هستم
چنانکه انگار فراموشات کردهام...
| برتولت برشت / ترجمه: علی عبداللهی /