دلتنگی هم کمر راست کرده است تا تمامیِ حجمِ نبودنت را پر کند !
این روزها نمی گذرد که هیچ ، بد جور هم کش میآید ،
درست شبیهِ آخرین بحثِ میانِ من و نبودنت که آنقدر کش دادی رفتنت را تا نخِ امید پاره شد !
حالا هم خانه ، هم پنجره و هم تمامیِ خاطرات ، با من چپ افتاده اند !
هیچ توقعی ندارم از تو ، جز اینکه قول بدهی کاری به کارِ دلم نداشته باشی .
بگذار خودم با اسبِ واژهها و تفنگِ پرِبغضم بروم پیِ گریه کردنم !
تو آیا قول میدهی کاری به کارِ خاطراتم نداشته باشی ؟!
(بهرنگ قاسمی)