شبیه یک زن هرزه به خانه برگردی
که رد پای لبت بر دهان او مانده
که بوی عطر تنت روی تخت خوابیده
که موجی از بدنت بر تن پتو مانده...
به پاک دامنی ات شک کنی هزاران بار
به آب توبه خودت را دوباره غسل دهی
به جرم زن شدن اینجا چه رنج ها دیدی
چه چیز ها ک برای تو آرزو مانده...
شبیه یک زن غمگین به خانه برگردی
پر از هوار، پر از حس پشت پا خوردن...
خودت برای خودت گریه میکنی اما
چه بغض ها که همیشه در آن گلو مانده
زنانه مرگ بپوشی زنانه زنده شوی...
زنانه عشق بورزی، تورا رها بکنند...
شبیه آینه ای ک هزاااار تکه شده
به تن تتن تتنت انعکاس او مانده...
شبیه یک زن تنها به خانه برگردی...
جنازه ای بشوی روی دست های خودت
که از تمام تو تنها، دو سطر شعر فروغ،
دو عاشقانه ی غمگین شاملو مانده...
شبیه یک زن دیگر به خانه برگشتم
شبیه یک زن دیگر که دوستش داری
جدا شدیم و پس از تو برای من دیگر
نه عشق مانده عزیزم، نه آبرو مانده...
| اهورا فروزان |
..................................................................................
پ.ن : آن روز لعنتی دقیقا حس همین شعر و داشتم .. خدایا خودت شاهدی .. شبیه یکزن هرزه .. جدا شدیم وپس از تو برای من دیگر ..
نه عشق مانده .... نه آبرو مانده ... کی این زخمها خوب میشه .. کی بند میاد این خونریزی لعنتی تو روحم .. کی فراموش میکنم ...کی ؟؟