زن ها دو دسته اند
آن هایی که روزگارشان تنها می گذرد ولی شب ها آهنگ غمگین گوش نمی دهند...دائم در عزاداری فرصت های از دست رفته به سر نمی برند...از تنهایی خسته می شوند ولی خوشحالی و آرامش را در آغوش های موقت جست و جو نمی کنند...از تنهایی شکایت می کنند ولی تقاضای همراهی هرگز!
و دسته ای که تمام زندگی شان را وابسته به وجود یک آدم دیگر می بینند... در نبودش غمگین می خوابند و صبح ها آشفته بیدار می شوند... از تمام خوشی های دیگر فاکتور می گیرند و زندگی کردن را یادشان می رود... فریب دادن خودشان را بهتر از هر کاری در دنیا بلدند...عادت کرده اند به سوگواری آغوش های ناامن از دست رفته...عادت کرده اند با برف و باران و آفتاب خاطره بازی کنند و زانوی غم بغل بگیرند...
زن ها دو دسته اند
آن هایی که قدرت را دوست دارند ،گاهی احساس ضعف می کنند ولی زانو زدن؟هرگز...مطمئن راه می روند ، بدون ترس حرف می زنند ، مدام در مالیخولیای اتفاقات احتمالی به سر نمی برند ،داشته هایشان را دوست دارند و برای حفظش تلاش می کنند اما ترس از دست دادنشان هر روز و هر لحظه روحشان را متلاشی نمی کند...زود کوتاه نمی آیند... زود میدان را خالی نمی کنند و خط قرمز هایشان پر رنگ ترین مرز دنیاست!
و دسته ای که ضعف را دوست دارند...حمایت را دوست دارند...زود کوتاه می آیند، زود از حقشان می گذرند، زود قانع می شوند...از خودشان اراده ای ندارند...برای خودشان برنامه ای ندارند...با خجالت حرف می زنند و همیشه ترس از دست دادن از چشم هایشان می بارد...زن هایی که مثل خمیر در هر شرایطی کش می آیند و هیچ تلاشی برای تغییر دادن اوضاع نمی کنند!
زن ها دو دسته اند
آن هایی که برای خودشان زندگی می کنند...از خودشان راضی هستند...چیزی را پشت رنگ های تند موها و ناخن و لب هایشان قایم نمی کنند، گاهی شلخته اند گاهی بی حوصله اند اما خودشانند!
و دسته ای که برای دیگران زندگی می کنند...فرصتی برای اینکه خودشان باشند ندارند...دائم پشت نقاب های زیبایشان مخفی می شوند...هر روز رنگ عوض می کنند و در نهایت باز هم توی آیینه ناراضی ترین آدم دنیا هستند!
زن ها دو دسته اند
آن هایی که می گویند : من یک انسان هستم...هورمون های زنانه شان دلیلی برای درجا زدنشان نمی شود...و دسته ای که جنسیتشان بزرگ ترین بهانه ی زندگی شان برای تمام نرسیدن هاست.
| محدثه رمضانی |