برخیز با بوسه ای از لبِ صبح
با نوش دارویی از تنِ آخرین روز از اردیبهشت
کسی در تو انتظار می کشد
که زنجیر زنگ زده ی اتاقکش را باز کنی
و بگذاری کمی هم او نفس بکشد
بیرون بیاید، رها شود
و فقط یک امروز را زندگی کند
کسی در توست که سکوتش
دارد به روح تو فشار می آورد
امروز را به او ببخش...
| شیما سبحانی |