دلم میلرزد
وقتی میایی ...
بیصدا ..
میخوانی
و میروی ....
.................................................
وقتی که شانه هایم
در زیر بار حادثه میخواست بشکند
یک لحظه
از خیال پریشال من گذشت
" بر شانه های تو "
بر شانه های تو
میشد اگر سری بگذارم
وین بغض درد را
از تنگنای سینه برآرم
به های های...
آن جان پناه مهر
شاید که اندکی
میتوانست
از بار این مصیبت سنگین
آسوده ام کند ..
فریدون مشیری
..............................................
پ . ن : سکوووووووت