آه ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته
چون ستاره با دو بال زرنشان
آمده از دور دست آسمان
جوی خشک سینه ام را آب ، تو
بستر رگهام را سیلاب تو
درجهانی این چنین سرد وسیاه
با قدمهایت ، قدمهایت براه
فروغ فرخ زاد
.................................................
از گلوله نمیپرسند
از کجا آمده
معذرت هم نمیخواهد
که چرا آمده...
ازمن نپرس چرا
دوستت دارم
نه من میدانم
نه تو ...
خواهی دانست ..
نزار قبانی
...............................................
پ .ن : دیروز دکتر بودم .. یک کیسه بزرگ دارو برایم نوشت ... با لبخندی تلخ داروها را گرفتم
گاهی نیاز است دکتر به جای یک مشت قرص .. فقط فریاد تجویز کند ..