تنهایی دلیل محکمی برای با هم بودن نبود ...
یکی مان باید پناه می بود و یکی مان پناهگاه ...
دوتا خسته
دوتا رنجور
دوتا بی پناه ...
یکیمان باید قویتر می بود
سخت جان تر
صبور تر ...
آن یکی من بودم !!
ژست قویتر ها را گرفتم
ادای سخت جانها را درآوردم ...
دن کیشوت ی توخالی ...
یکیمان خسته تر می شد
زودتر از پا می افتاد
زودتر تمام می شد
آن یکی
من بودم ...
هستی دارایی
.......................................................
پ . ن : چه ابلهانه ، احمقانه ، سفیهانه میاندیشم که .. بعد از چشیدن طعم عشقم ..هرگز .. هرگز .. به آغوشی نمی اندیشی ؟ چقدر ابله و سفیه و نادان بودن سخت است ... گاهی حماقت تا مغز استخوانم را میسوزاند .. تامغز استخوانم را ..میفهمی .. هرگز ...
ژست قویترها را گرفتم .. ادای جان سخت ها را در آوردم ... دی کیشوت توخالی .. قلبم تیر میکشد ... یک درد موذی سرد و تلخ و جانفرسا ...