زنانی چون من...
نمیتوانند صحبت کنند
واژه ها چونان استخوانی
درگلویشان گیر میکند
به گونه ای که ترجیح میدهند
ببلعندشان تا بیرون بیاورند
زنانی چون من ...
تنها....
گریه کردن در سکوت را بلدند ...
با اشگهایی غیر قابل کنترل
که ناگهان چون رگی بریده
بیرون میجهند و به چشم میایند
زنانی چون من
..
سیلی ها را تاب میاورند ..
بی آن که جرات کنند ...
عکس العمل نشان دهند
میلرزند از خشم ...
اما خشم شان را
همانند شیری در قفس
سرکوب میکنند
زنانی چون من ...
آزادی را
در خواب می بینند ...
نه در خواب هم نمی بینند ...
.............................................................