جدایی تاریک است و گس،
سهم خود را از آن میپذیرم.
تو چرا گریه می کنی؟
دستم را در دست خود بگیر
و بگو که در یادم خواهی بود.
قول بده سری به خوابهایم بزنی.
من و تو چون دو کوه،
دور از هم، جدا از هم،
نه توان حرکتی، نه امید دیداری.
آرزویم اما این است که عشق خود را با ستاره های نیمه شبان به سویم بفرستی.
(آنا آخماتووا)