فلانی جان
عشق تنها واژه ای است
که تعریف نمیشود ...
مثلا من قبل از تو این موقع
نگران نخواندن قناریها بودم
نگران برنگشتن کاکلی ام
قبل از تو صبح روشن بود
و شب تاریک ...
قبل از تو من بودم و من
بعد از تو من بودم و خدای من
عشق آدمی را دگرگون میکند
در نبودنت زنده بودم
در بودنت زندگی کردم
من زنده بودنم برای این بود که ...
عاشق شوم
زندگی کنم
نگاهت کنم
باورت کنم
برایت گریه کنم
بخندم ..
نفس بکشم
نفس بکشم
نفس بکشم ...
محمد امجد