و کاش..
پشت انبوه خاکستری پنجره
زنی را میدید
ایستاده بر آستانه ی فصلی سرد
که مثل فروغ
بوسه می طلبید
و باران...
و آغوشی بی قرار
و کاش خاطره ی باغ
از هجوم هیچ کلاغی نمیترسید
کاش هیچکس نمیترسید ...
نیکی فیروز کوهی
..........................................................
تنها چیزی که برای شفا دادن
یک زخم نیاز داری این ست که
آنرا نخراشی...
با یاد آوری شکستها و غمهای گذشته
تو داری آن دردها را خراش میزنی و ...
با این عمل بهبود و تسکین و شفا را
به تعویق میندازی ...
یادت باشد...
تنها چیزی که برای شفا دادن یک زخم
نیاز داری این است که آنرا نخراشی همین ..
.......................................................................