گفت زندگی مثل نخ کردنه سوزنه !!
یه وقتایی بلد نیستی چیزی رو بدوزی ...
ولی چشمات انقدر خوب کار میکنه که ..
همون بار اول سوزن رو نخی میکنی
اما هر چی پخته تر میشی ...
هر چی بیشتر یاد میگیری ..
چه طوری بدوزی ..
چه طوری پینه بزنی ..
چه طوری زندگی کنی ..
تازه اون وقت چشات دیگه سو ندارن ..
گفتم خب یعنی نمیشه یه وقتی برسه
که هم بلد باشی بدوزی ...
هم چشات اونقدر سو داشته باشن
که سوزن رو نخ کنی ؟
گفت : چرا میشه خوبم میشه
اما زندگی همیشه یه چیزیش کمه
گفتم چطور مگه ؟
گفت آخه مشکل اینجاست وقتی که همه بلدی بدوزی ...
تازه او نوقت میفهمی
نه نخ داری ، نه سوزن ...
بابک زمانی