زن زیبایی نیستم
موهایی دارم سیاه ...
که فقط تا زیر گردنم میاید
و نه شب را به یادت میاورد
نه ابریشم
نه سکوت شاعرانه
نه حتی خیال یک خواب آرام
پوست گندمی دارم
که نه به گندم می ماند
نه کویر
و چشم هایی
که گاهی سیاه میزند
گاهی قهوه ای ...
و گاه که یاد مادرم میافتم
عسلی میشوند و کمی خیس ..
دست هایم ...
دست هایم...
دست هایم ..
دستهایم مهربانند
و هراز گاهی
برای تو ..
به یاد تو ...
به عشق تو ...
شعر می نویسند
مرا همین طور ساده ...
دوست داشته باش
با موهایی که نوازش میخواهند
و دستهایی که ...
نوازشت میکنند
و چشم هایی که ..
به شرقی صورت من میایند
نیکی فیروز کوهی