فرصتی نبود
لحظهاش که رسید ..
نه به دستهایش فکر میکردم
نه آخرین نگاهش ..
نه رفتنش ..
نه حتی آرزوی ماندنش ..
تنها به زمینی که باید دهان باز میکرد
و با قساوتِ تمام میبلعید ..
کسی را که نمیدانست، پس از این لحظه
با خودش چه باید بکند...؟؟
| نیکی فیروزکوهی |