تو تابهحال دنبالِ کسی بودهای ؟
نه!
دل خور نشو،
گلِ نازم
بگو، گَشتهای ؟
هرگز به یک خواب،
وَ فقط یک خواب
فکر کردهای ؟
عزیزِ دل
تو تابهحال به فکرِ خیابانها بودهای ؟
به فکرِ جادههایی که در جستجویَت
لگد میشوند؟
به فکرِ منی که تو را منتظرم؟
نه!
نبودهای
هرگز نبودهای
دیشب برای تو آرزویی تازه کردم
دعایی نو!
خواستم یکبار هم شده
به انتظار کسی باشی
نه اینکه نیاید
یا حتا دیر کند وُ تو خیلی باشی، نه!
خواستم کمی هم شده
چشمی به جاده بداری وُ چشمی به ساعتِ دست
دستی به آسمانِ دعا دهی
دستی به بازیِ سنگریزه
سنگی به چاله بیندازی
سنگی به سَر
به نوشت، سَرنوشت
خواستم کمی دلَت شور بزند!
با خودت راه بروی، حرف بزنی
مثلن بگویی اگر نیاید هیچوقت مرا نمیبیند
بگویی اگر نیاید، به جهنم
به درک!
بگویی لیاقت نداشت،احمق بود
بگویی...
بعد میانِ آنهمه به جهنم، به درکها
میانِ آنهمه برود بمیردها
میانِ...
دلَت هوُری بریزد
نکنَد نیاید!!!
نشوَد که انتظارم به او نرسد وُ
نبینمش!
کاش یک آن بیایَد
یک دم هم که شده’
خواستم یک آنِ کم هم شده
بمانی
ببینی
که شاید بدانی،
چه قدر سال نیامده ای وُ
چهقدر من
منتظرم!
چشمی به آسمانِ دعا
چشمی به راه...
پس کِی میآیی
قشنگ!
| افشین صالحی