ما چقدر با هم ...
خاطره های قشنگ نداریم ..
یا مثلا چقدر کافه نرفتیم ..
ما چقدر با هم چای نخوردیم ...
فیلم ندیدیم ...
نخندپدیم ..
آه لعنتی ...
ما چقدر با هم خوش نگذراندیم ..
شهر بازی و تئاتر و سینما نرفتیم
چقدر در آغوش هم ...
از رویاها و دلواپسی ها نگفتیم
ما چقدر همدیگر را نوازش نکردیم و از
دلتنگی هایمان ...
برای هم شعر نخواندیم
و جقدر از کتابهای تازه خوانده ی مان
برای هم نگفتیم ..
چقدر دستهایمان را ..
در هم چفت نکردیم ..
از ترس اینکه جدایمان کنند ...
چقدر جلوی آیینه همدیگر را ..
بغل نکردیم ...
و به تصویرمان در آیینه لبخند نزدیم
و حسرت نکشیدیم ...
که این لحظه تا ابد ادامه پیدا کند ..
میدانی چیست ؟
ما خیلی کارهای نکرده داریم ...
من فکر میکنم
بهتر باشد که
برگردی ...
نیاز خاکی