همیشه خستگی از انجام دادن کاری نیست ... خستگی گاهی از انجام ندادن کاری ست ...
کاری که میتوانسته ای و انجام نداده ای ..
نگذاشته اند که انجام دهی .. گویی تمام دنیا غل و زنجیرت کرده که آن کار را انجام ندهی ..
خستگی انجام ندادن ..بسیار کشنده تر است .. بسیار طولانی تر و بسیار غم انگیز تر ...
و این نوع خستگی ته نشین شدن است ..
ته نشین شدن آدم درخودش .. ته نشین شدن همه توان و آرزو و امیدهای آدم در درون خودش ..
مثل ته نشین شدن ذرات شناور در گودال آبی که سنگی به درونش افتاده .. مثل ته نشین شدن ذرات خاک شیر در درون لیوان شیشه ای ...
از یک جایی به بعد آدمها درخودشان ته نشین میشوند ..کسانی که ته نشین میشوند زیاد دوام نمیاورند .. همان دوران جوانی زندگی را میبوسند و میگذارند کنار ...
آنهایی که پوست کلفت ترند و هنوز تاب آورده اند ...آنرا سالها بعد با چین و چروک های صورت و رنگ موهای سرشان پس میدهند ..
کسانی که دیگر نه خوشحال میشوند نه غمگین .. نه گریه میکنند نه شادی .. و در سکوت ... ادامه میدهند...
اینان همان ته نشین شدگانند !!!
.........................................