من .... بعد از هزار سال تمام ، حتی
باز روزی مرده ام به خانه بار خواهد گشت
تو از این تنبوره زنان توی کوچه نترس
نمیگذارم شب های ساکت پاییزی
از هول و ولای لرزان باد بترسی .... !
هر کجا که باشم ..
هر کجا ...
باز کفن بر شانه از اشتباه مرگ میگذرم
میایم و مشق های عقب مانده ی تو را می نویسم
پتوی چهار خانه خودم را!
تا زیر چانه ات بالا میکشم...
و بعد ... یک طوری پرده را کنار میزنم
که باد از شمارش مردگان بی گورش
نفهمد که یکی کم دارد !!!!!!!
سید علی صالحی
.......................................................................................
پ . ن : وقتی وحید جلیلوند کارگران این شعر صالحی رو با احساس دیکلمه کرد .. و در ابتدا گفت خطاب به همسرم ...
های های گریستم ... به چنین عشقی غبطه نه .. حسادت کردم .. به چنین عشقی ..! چه بی ثمر آمدیم به این دنیا
چه بی ثمر میرویم .....بی عشقی این چنین به چه کار آید زندگانی .. افسو س و دریغ
هزار بار هم بخوانم سیر نمیشوم .. ممنون سید علی صالحی عزیز