ه نظرم در دنیا هیچ چیز بدتر از فقر و بی پولی و نداری نیست هیچ چیز ..
من از آدمهایی که پول را حقیر میشمرند متنفرم...
اینان کسانی هستند که یا ریا کارند یا احمق و اغلب حتی ثانیه ای طعم فقر و نداری را نچشیده اند ...
پول مثل حس ششم میماند .. که اگر نباشد پنج حس دیگر هم هیچند و عملند هیچ کارآیی برای انسان ندارند...
و گاهی که میخوانی یا میشنوی فقر بهترین انگیزه هنرمند است اینها حرفهایی کسانی هستند که نیش فقر را هرگز هرگز در جان و تنشان حس نکردند !!!
کسانی که هرگز طعم شرم پدر بیکاری که شباهنگام روی برگشتن به خانه را ندارد نچشیده اند ... ونمیدانند که فقر چه بر سر روزگار آدم میاورد ..
و بی پولی ونداری و حس شرم و اندوه بی پایان از نداشتن هر آنچه که حق مسلم هر انسانی است چگونه انسان را به ذلت و حقارتی بی پایان میکشاند ...
بالهای پروازت را میکند .. ودرمنجلاب و گل و لای نداشتن های پیاپی زمین گیرت میکند و مثل خوره روح وجانت را میخورد ...
چگونه کسی که به نان شبش محتاج است میتواند در اندیشه خرید کتاب باشد .. برای تغذیه روحش ..
چگونه به کارگری که در خرید مایحتاج اولیه زندگی و اجاره خانه درمانده است ..و شرمنده زن و فرزند است میتوان از تاثیر شگفت انگیز کتاب و موسیقی و فیلم گفت ...
به خدا قسم تمامی نوابغ موسیقی از همان عنقوان نوزادی و کودکی در خانه ای بزرگ شده اند که آلت موسیقی در خانه شان بوده و کسی که اکنون پیانیست بزرگی است خانواده اش آنقدر
مستطیع بوده اند که وقتی کودک چهار دست و پا درخانه راه میرفته از پایه پیانو گرفته و ایستاده است .. و هر ساز دیگری ..
به زندگینامه نوابغ موسیقی سر بزنید و بخوانید مصاحبه هایشان را گوش کنید .. هیچ کدام نمیگویند که پدرم معتاد و یسواد بود .. پدرم الکلی بود ... مادر م بیسواد بود .. یا پدر و مادرم کارگر بودند ...
به مصاحبه اکثریتشان که گوش میدهی آنانی که نویسنده اند و شاعر خاطرات کودکیشان شاهنامه خوانی پدر و مادرشان است بوده از ابتدای کودکی آن زمان که حتی به مدرسه نمیرفتند..
آنانی که موسیقیداند و جزو افتخارات و برترین ها اغلب از پدر ی و مادری فرهیخته و دوستانی که به خانه شان رفت و آمدمیکردند و اغلب از مشاهیر بودند حرف میزنند ...( البته از یک در میلیون استثنائات
حرف نمیزنم که آنقدر تعدادشان اندک است که به چشم نمی آیند )
خب کدام مادر و پدر خسته کارگری که از فرط کار عین مرده در رختخواب میفتد میتواند شب شاهنامه بخواند و از رستم و سهراب و افراسیاب و تهمینه و سودابه بگوید برای فرزندش ...
تا کودک از همان روزهای آغازین فصل زندگیش لذت و طعم مطالعه را بچشد ...
وقتی در ابتدایی ترین نیاز زندگیت برای بقا در میمانی دیگر هیچ یک از مشاعرت برای ارتقای زندگیت کاری نمیکنند .. وقتی از بوق سگ تا نصفه شب چند شیفت
کار میکنی تا شکم عائله ات را سیر کنی دیگر انگیزه ای برای " زندگی " کردن به " معنی خاص آن " نمیماند ..
و این چرت و پرتا که پول چرک کف دست است و مال دنیا ارزش غم خوردن ندارد و این خزعبلات ..
تنها گفته شکم سیران متنعمی است که واژه سیاه و چرکین فقر را حتی لمس نکرده اند ....
ایکاش بخوابیم و بیدار شویم در دنیای بهتری .. در دنیای عاری از فقر و نداری و سیاهی و تباهی و بیماری ...
ایکاش ....