دوباره بهار آمده درختان زیبا دوباره چون کودکان بی گناه و زیبا روی به شکوفه ها آراسته اند .. درختک کوچک آلبالو ی حیاط هم که یک نهال کوچک بود و به دست خودم کاشته ام
پر از شکوفه ها ی ریز و زیبای بهاری است .. و وقتی باران میبارد چون دخترکان ناز و ملوس زیر باران میرقصند و آنقدر ملیح و باشکوهند و معصومند که میترسم با دست لمسشان کنم مبادا
که بیفتند .. دوباره بهار آمده .. عزیزان زیادی سال گذشته بهار بودندو شکوفه ها رادیدند ولی اکنون زیر خروارها خاک آسوده اند .. و اکنون باد شکوفه های ناز و ریز را بر سنگ قبرشان به رقص در میاورد ..
به حتم بهارهای بسیاری ما نیز چو آنان خواهیم بود ...
.. نسیم ملس صبحگاهی با سردی ملس ترش که به جان می نشیند .. صدای گنجشگکان زیبا و پرنده های معصوم که فصل جفت گیریشان است .. که سر مست و آزاد و رها نوک به هم میسایند ..
و دو یا کریم زیبا مثل همه سالهای گذشته دوباره زیر سایبان ماشین در حیاط داخل قوطی کفشی که به دیوار نصف کرده ایم لانه کرده اند ودو جوجه قشنگ میهمان و برکت کلبه محقر ما شده اند ..
که برای دیدنشان باید از نردبان بالا برویم و این کار را سخت میکند ولی با دیدنشان قند تودلم آب میشه از این همه معصومیت و شیرینی .. اوایل با آن تن
لخت و عورشان آنقدر بی محافظ و ضعیف اند که تصور پرواز این دو تکه گوشت را در آسمان لامتناهی را برایت سخت میکنند..( یاد قندک نازم قلبم را به درد
میاورد )
سال گذشته تابستان و بهار دو جفت و آخرای اسفند هم یک جفت در همان قوطی کفشی که اسمش را لانه عشق گذشته ام بدنیا آمدند و بزرگ شدندو
پر کشیدند و رفتند ..
اول نر و ماده با هم در نوکهایشان شاخکهای نازک و کوچک بزرگی هی میاورند ودر داخل جا کفشی ماهرانه در کنار هم میافند یه هفته ا ی بدین منوال
میگذرد تقریبا یک هفته بعد ماده تخم میگذارد به فاصله دو یا سه روز .. بعد از آن مدت دو هفته مدام روی تخم ها می نشیند و تعجب میکنم گاهی 8 ساعت
هم بدون آب و دانه فقط گاهی تخم ها را با نوک بلند و تیزش جابجا میکند که مثلا گرمای تنش به همه جای تخم برسد .. وقتی خسته میشود یا شاید
گشنه با صداهای مخصوص یا کریم میخواند و بلافاصله جفتش پیدا میشود ..بعد او اینبار روی تخم می نشیند و جفت دیگر میپرد به حتم برای آب و دانه ..
جالبش اینجاست که در این مدت هر چه ارزن و گندم و آب برایشان میگذارم نمیخورند...
بعد از دو هفته یکی از تخم ها و دو سه روز بعد تخم دوم جوجه میشوند ... در این مدت هم به نوبت روی جوجه ها می نشینند و غذا داخل دهان جوجه ها
میگذارند .. پروسه بسیار جالب و جذابی که هر سال حداقل سه بار در حیاطمان تکرار میشود و دل خوش کنک اساسی برایمان ...
یک ماهی تقریبا طول میکشد که جوجه ها بزرگ بزرگ میشوند و یک روز که می بینیم دیگر نیستند و پر کشیده و رفته اند ...
دوباره آن شاخکها و لانه را که پر از فضله است بر میداریم و دور میریزیم و .. چند ماه بعد دوباره آَشیانه سازی و ..........
گاهی احساس مسئولیت جفت نر برایم جالب است واقعا که با اینکه پرنده است و شعور انسانی ندارد بر حسب غریزه لااقل از بسیاری از پدران آدمهای دو پا
مسئولیت پذیرتر است .. و چنان با شوق وذوق برای جوجه ها غذا میاورد که آدم واقعا حظ میکند ..البته تشخیص نر وماده شان آسان نیست ..
نمیدانم کدامشان است ؟؟ آنقدر شبیه همند که نمیدانم آیا هر سه چهار ماه همان جفت هستند یا نه ..
به هر حال عزیزکان من الان جوجه هایشان باز از تخم درآمده اند با معصومیت مطلق .. که با دیدنشان فقط یاد خدا میفتی .. آرامشی عجیب که باعث میشود
همان یک سکه بطن چپ قلبت نورانی تر و گرمتر شود ..
و در گیرو دار این همه مصیبت و غم و اندوه که دوره مان کرده و آمار مرده ها ی که هر روز اعلام میشود ... بدانی که :
هنوز خدا هست .. و از این طوفان هم گذر خواهیم کرد ...
روزی که ماسکها به خاطره تبدیل شوند و برای نوه هایمان از این روزهای سخت خواهیم گفت ...
یا کریم ، به حق یا کریم های معصوم ...
خودت یه کاری کن مرسی که هستی ....
لی . لی
.......................................................................