رابطه :
یک واژه گنگ و محدود .. و چقدر این سوال کلی است : آیا هم اکنون در رابطه ای هستی ؟؟؟
رابطه فقط نشان میدهد که تو به چه کسی ربط داری !؟؟؟
اما نوع ربط را نشان نمیدهد
بعضی رابطه ها مثل قهوه اند :
هراز چندی احساس نیاز به آن میکنی و وقتی طعم آن را چشیدی تا مدتها احساس نیاز در تو میمیرد..
بگذریم از آنها که وقتی هوس قهوه میکنند چند لیوانی قهوه میخورند
یکی پس از دیگری اما نه در یک کافه !!!
بعضی رابطه ها مثل سلول انفرادی اند
راه ورود دارند اما راه خروج نه !! وقتی در آن رابطه هستی باید به دور از تمام دنیا باشی و زندگی کنی
نمیدانی که در آن بیرون ، چیزی تغییر کرده یا نه ؟؟؟؟
میگویند در سلول انفرادی گاهی حتی به زنده بودن خود هم شک میکنی..
بعضی رابطه ها مثل یک خانه شیشه ای هستند
همیشه به تو گفته اند و خود نیز احساس میکنی که آزادانه در دنیا میچرخی نخستین بار که به دیوار خوردی میفهمی که زندانی یک خانه شیشه ای شده ای ..
بعضی رابطه ها مثل لباس هستند کمک میکنند تا در میانه ی جمع ، عریانی خود را پنهان کنی ..کمک میکنند که تو خود را ثروتمند تر، ساده تر ، چاق تر ، لاغرتر ، زیباتر ، شادتر ، جوانتر از آنچه هستی نشان بدهی ..
لباس وقتی از مهمانی به خانه بازگشت زود میاموزد که جایگاهش در کمد لباسهاست نه جای دیگر ..
بعضی رابطه ها مثل هوا هستند تا هستند دیده نمیشوند اما نخستین لحظه ای که نبودند میتوانی نیاز به بودنشان را با تک تک سلولهای تنت لمس کنی ..
و اما تو در بعضی رابطه ها مثل یک موبایل هستی احساس میکنی که مهمی و همیشه همراه ...دیر زمانی طول میکشد تا بیاموزی که " مهم "تو نبوده ای بلکه " آنهایی" بودند که اتصال به آنان از طریق تو ایجاد میشد ..
و در آخر بعضی رابطه ها مثل یک نیکمت هستی .. به مسافر تن خسته ای که روی تو نشسته دل می بیندی و میگویی اینبار هم او به من دل بسته است و
نخستین سرما یا گرما یا باد یا باران دیر یا زود به تو اثبات میکند که " نیمکت " باز هم فریب مسافر دیگری را خورده است و روزهای سخت عاقبت نتهاست ...
محمد رضا شعبانلی