ای خداوند یکی یار جفار کارش ده ...
دلبر عشوه گر و سرکش و خونخوارش ده ...
چند روزی ز پی تجربه بیمارش کن ...
با طبیبان دوا پیشه سر وکارش ده ...
تا بداند که شب ما به چه سان میگذرد ..
درد عشقش ده .. و عشقش ده و بسیارش ده ...
این شعر و خیلی دوست دارم نمیدونم از کیه نوشتم شمام لذت ببرید ..
گاهی تو زندگی به جایی میرسی که دیگه بزرگ نمیشی ... کم کم پیر میشی ..
خسته نمیشی ... میبری ...تکراری نمیشی میشی زیادی... من با تو بزرگ نشدم ... پیرشدم ..
خسته نشدم ؛ بریدم ...تکراری نشدم ... شدم زیادی ...
(دیالوگ باران تو سریال آوای باران با کمی دستکاری که خیلی دوستش دارم )