تا بسازم باز با این درد غربت بیشتر
کاش می ماندی کنارم چند ساعت بیشتر
گفتی این حس را ببر از یاد و تنها دوست باش
زخمی ام از عشق، اما از رفاقت بیشتر
پای هم ماندیم تا جایی که عاشق بوده ایم
دوستم داری ولی من بی نهایت بیشتر
درد دارد آمدن وقتی که فکر رفتنی
سوختم با هر وداعت...با سلامت بیشتر
عصرها وقتی خیالت می نشیند پیش من
چای می ریزم برایت...اشک حسرت بیشتر
| سید مهدی ابوالقاسمی |
......................................................................
غ . ن : عصرها این عصرهای لعنتی جانگداز .. این عصرهای بارانی که غم دنیا میریزه تو دل آدم ، نه جایی داری بری ، نه کسی داری با هاش حرف بزنی ، نه دلخوشی داری بهش فکر کنی ...
رنج از پی رنج آید ، زنجیر پی زنجیر ...