گاهی فکر میکنم به مردان سیاست .. آنهایی که زندگی را به کام آدمها زهر میکنند ...هم فرزند عزیزیدارند که دلشان برایش بتپد ؟؟؟
مثلا دختری دارند که فریادها و ویرانی ها را ببیند و بگوید " بابا بس کن مردم گناه دارند ؟؟ یا خبرها را که شنید دلش بلرزد و به پای پدرش بیفتد " خواهش میکنم التماس میکنم تمامش کن ؟؟؟
مردان سیاست هم روزی فرزندی بوده اند در آغوش مادری ؟؟؟ عزیز کسی بوده اند ؟؟ عشق را چشیده اند ؟؟ اشگ چه ؟؟؟ ریخته اند ؟؟
چه میشود که ما اینهمه دل نازکیم و آنها اینهمه سنگ دل ؟؟؟که بی تفاوت به قیامت سهمگینی که در زندگی آدمها به پا کرده اند
راهشان را پیش میبرند و آدمها را زیر غلطک بی رحم سیاستشان له میکنند و برایشان هیچ مهم نیست ؟؟
زندگی شخصی شان چطور میگذرد ؟؟ مگر میشود نان به خون آدمها بزنی و آدمهایی را به خاک سیاه بنشانی وجانهایی را بگیری و شب که به خانه رسیدی عاشق باشی !!!
مگر میشود دلت برای تمام جهان وآدمهای بیگناهی سیاه باشد و برای عزیزانت سفید ؟؟
یعنی میشود آدمی از احساس خالی باشد ؟؟ یعنی میشود دختری در مقابل ظلم های پدرش سکوت کند ؟؟؟ میشود پدری به اشگ های دخترش بی تفاوت باشد ؟؟؟
یعنی میشود یک آدم ،مدام بد باشد و مدام بد باشد و مدام بد باشد و یکبار هم از خودش نپرسد : آخرش که چه ؟؟؟؟
میشود ؟؟؟؟
نرگس صرافیان
..............................................
غ . ن : اینروزهای افغانستان ... اینروزهای ایران ... واقعا به کدامین درد بگرییم .. به کدامین درد ؟؟؟ تصاویری که آتش به جانم میزند ... مردم آواره ای که روی آرامش ندیده اند ..
خدایا جهانمان درد میکند ...خدایا به دادمان برس .. خسته ایم .. بریده ایم ... خدایا می بینی یا لوکیشن بفرستیم ..؟؟؟؟