این روزهای سخت ، این روزهای نفس گیر به معنای واقعی سخت که گاهی از حضور بهار متعجب میشوم گاهی که ناخودآگاه در ازدحام
افکار پریشانی که دچارم چشمم به یک درخت کوچک شکوفه زده ای میفتد ، یا اول صبح به هنگام بیرون آمدن از بیت الاحزان صدای
کنجشکگان کوجک را میشنوم .. یا رگبار تند باران برای لحظه ای صورتم را خیس میکند .. و یا نسیم ملایمی چون دستان زرنگار خدا گاه به گاهی
گونه ام را نوازش میکند به یکباره یادم میاید که دوباره بهار شده ... دوباره درختها شکوفه کرده اند ... دوباره نسیم میوزد .. زمستان سخت و
تلخ گذشته با آن یخبندانهای سردش رفته .. . . و خداوند دوباره فرصتی به من داده که ناظر دوباره بهار باشکوهش باشم ..
مه غلیظی از اندوه سرد دور قلبم را احاطه کرده ... ولی من هنوز گاهی بهار را حس میکنم پس هنوز زنده ام .. هنوز نفس میکشم ..
می بینم ، میشنوم این همه طراوت و پاکی و سرور و سرمستی طبیعت را .. هر چند که محزون و بی رمقم ..
به زبان آذری سه ماه ابتدایی سال را بهار را فصل آغلار گولر مینامند .. چه وجه تسمیه جالب و عالیه .. واقعا تو یه روز میتونی هر چهار فصل و تجربه کنی
گاهی انقدر سرد که دندونات بهم بخوره .. گاهی انقدر گرم که نتونی لباس و تحمل کنی .گاهی انقدر آفتابی که دلت روشن بشه و گاهی انقدر عبوس و ابری و مه گرفته ... که قلبت تو سینه ت فشرده بشه ...
به معنای واقعی کلمه آغلار گولر یعنی گریان و خندان ...
واقعا فصل زیبای بهار رستاخیز واقعی زمین است که بعد از آنهمه سرماو یخبندان باز شدن این شکوفه های ناز در باور کوچک انسان نمیگنجد ..
خدایا این روزهای غم افزا که در محاصره غم و اندوه ودردم .. این روزهای مه آلود ، همه قلب و روح و جسمم را به دامان متبرک تو میگذارم
تا شاخه های خشکیده و چروک و بی رمق روح و جانم را با شکوفه های مهر و یاد خودت زنده کنی .. تا دوباره جانی دوباره بگیرم .. تا دوباره بهار شوم ..
چون بهار وجود سرد و یخبندان قلب و روحم را دوباره زیبا و معطر کنی خدایا ..
ادرکنی مهربانترینم ...ادرکنی ...
..................................................................................