یه وقتایی هست که نه گریه آرومت میکنه نه نفس عمیق..
نه لیوان آب سرد نه داد زدن...
یه وقتایی فقط نیاز داری نباشی همین ...!
گاهی اوقات خسته میشی از قوی بودن ..از تظاهر به قوی بودن...
دلت میخواد یه استعفا نامه بلند بنویسی از مادر بودن .. همسر بودن .. کارمند بودن .. کارگر بودن .. زن بودن ..مرد بودن .. فرزند بودن ... از هرچه بودن ...
بعد وسایلتو برداری و خسته دور شی ...
از تمام آدمهایی که مجبورت میکنن به قوی بودن...
قوی بودن بد نیستا !! نه
ققط آدمه دیگه خسته میشه ...
دلت میخواد بری ی جای دور دور
جایی که اگه پرسیدن قویی یا ضعیف
راحت بگی ضعیفه ضعیف !! خسته ی خسته ..
و بی قضاوت .. بی توضیح خواستن ..بی همدردی حتی ! بی پرسش ..
یکی زیر بال و پرتو بگیره یه چایی برات بریزه .. به جای تو قوی باشه و تو زیر چتر حمایت بی دریغش لحظه ای صدم ثانیه ای خودت باشی ...
و استراحت کنم .. استراحتی قده ی عمر ...
قد تمام خستگی هات..
قد تمام دلواپسی هات..
قد تمام قوی بودنات در همه سالهای عمر !!!
.............................................................................................
غ . ن : گیر کردن در یک جغرافیا ی غلط بالاجبار باعث میشه همه استرسای دنیا بریزه تو وجودت .. آینده نامعلوم ... و خدایی که فقط نظاره گر است ...
آنها که خاک را به نظر کیمیا کنند.... آیا شود ............................................؟؟؟؟؟؟