ایرج جنتی عطایی نوشته است :
هر چه تبر زدی مرا ، زخم نشد ، جوانه شد
قلمش آرامش بعد از طوفان است ،گلستان بعد از آتش ، مغز آدم را میکوبد به دیوار خاطرات تمام بشریت
آن جا که علیزضا بیرانوند ، از کارواش و شستن ماشین دم میزند و رخم های کاری ای که روزگار به او میزد شروع کرد و در آخر جلو ی کریستین رونالدو ایستاد و کل دنیا
از زخمهای روی تنش که حالا جوانه شده اند ، نوشتند ...
آن جا که اصغر فرهادی از خفقان شروع کرد و حالا یک سالن به اندازه استادیوم آزادی از جایشان بلند میشوند و برایش دست میزنند...
قلمش آدم را به یاد رتبه های زیر صد کنکور ، قهرمانان المپیک میاندازد .. یاد تمام آنها که از صفر و حتی منفی صفر شروع کردند و حالا توی بالاها سیر میکنند ..
به قو ل یک روانشناس :
خوشحالترین مردم جهان هم در پستوی زندگیشان یک زخم هایی دارند که غصه اش را بخورند ..
این نحوه ی برخورد تو با زخم ست که تو را قوی یا غمگین میکند ..
خواستی مثل قهرمانها قوی باش ..نخواستی همین فردا با لگد بزن زیر پای تمام زندگی ات !!!
و من خیال میکنم تمام آدمهایی که این روزها دارند چوب لای چرخ زندگی ما میگذارند و زخممان میزنند حواسشان به جوانه ی این زخم ها نیست که چه قدر مشتاق تر و حریص ترمان میکند برای بردن..
خبر ندارند که چه قدر داریم از درون قوی میشویم...
درخت پیر تن من ، دوباره زخم میشود
که زخم هر شکست من ، حضور یک جوانه شد ..
پرهام جعفری