بانوی من ..
دلم میخواست در عصر دیگری دوستت داشتم ..
در عصری مهربانتر و شاعر تر !
عصر ی که عطر کتاب ، عطر یاس و عطر آزادی را بیشتر حس کنی !
دلم میخواست تو را در عصر شمع دوست میداشتم !
در عصر هیزم و باد بزن های اسپانیایی و نامه های نوشته شده با پر...
و پیراهن های تافته ی رنگارنگ ..
نه در عصر دیسکو ، ماشین های فراری و شلوارهای جین دلم میخوواست تو را در عصر دیگری میدیدم..
عصری که در آن گنجشگان ، پلیکان ها و پریان دریایی حاکم بودند !
عصری که از آن نقاشان بود ..
از آن موسیقی دان ها...
عاشقان ، شاعران ، کودکان و دیوانگان دلم میخواست تو با من بودی..
در عصری که بر گل ، شعر ، بوریا و زن ستم نبود ..
ولی افسوس
ما دیر رسیدیم ما کل عشق را جستجو میکنیم .. در عصری که با عشق بیگانه است ...
نزار قپانی