انگار هیج کس در جهام نیست اینقدر که هیچ کس را عمیقا دوست ندارم
و برای کسی دلتنگ نیستم و به کسی فکر نمیکم ..
این روزها انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و هیچ کس نرفته و هیچ کس نیامده و هیچ کس برایم دوست داشتنی نبوده و برای هیچ کس دوست داشتنی نبوده ام ..
انگار حرف عاشقانه ای با کسی نگفته ام و کسی حرف عاشقانه ای با من نگفته ..
احساساتم درحالت سکون و خاموشی مطلق قرار دارد و دریای آرام و وسیعی ام که با هیچ چیر متلاطم نمیشود ..
نه که هیچ کس نباشد و نه که هیچ کس را و هیچ کس مرا دوست نداشته باشد .. انگار دوست داشتن ها و دوست داشته شدنها ناچیزند..
آنقدر که به چشم نی آیند و به دل نمی نشیند و مانند سنگریزه ای کوچک دریای عمیق و وسیع احساساتم را درگیر نمیکنند.. من برای تلاظم به اتفاق بزرگتری
نیاز دارم ..
اتفاقی که نمی افتد .. آراممم ، خنثی ، بی تفاوت ، بی حس ..
احساسم ، پیکر ماموتی است عظیم که حرکت آرام مورچه ها را روی خودش حس نمیکند ...
نرگس صرافیان