دیروز داشتم ماشین می شستم و ناخودآگاه به ذهنم اومد وای چقدر دلم میخواد با هم ماشین بشوریم ...!!
و تو دلم زمزمه میکردم : با تو سفرهایی است که هنوز نرفته ام .. جنگل هایی است که ندیده ام ..کوههایی که از فراز آن پایین را ننگریسته ام ..
فلیمهایی است که ندیده ام ، آهنگهایی که گوش نکرده ام ..
رودها و دریاهایی که پا در آن نشسته ام ...جاده ها ی مه گرفته ایست که نپیموده ام .. . شب های کویری است که ستاره هایش را نشمرده ام ...
برفهایی است که رد پای جفتمان را حکاکی نکرده است و بارانهایی است که در آن یک دل سیرخیس نشده ام ...
قلعه رودخان ، ماسوله ، کندوان ،غار علی صدر ، میدان نقش جهان اصفهان ، سی و سه پل ، چهل ستون ، ناژوان اصفهان ، کلیسای محشره وانگ اصفهان ، پاسارگاد شیراز و همه جاهای بی
نظیری که تنها ولی با نگاه تو هم دیده ام و آرزو داشتم کنارت ببینم ... هر جای زیبایی از این سرزمین که پا گذاشتم با گلایه از من ترا طلب کردند و باور نداشتند تک و تنها به دیدارشان رفته ام ...
وقتی تو شبکه های مجازی یه چیزی و میخونم که خیلی خنده داره دلم میخواد بلند بلند برات بخونم و با هم بخندیم یا چیزی و میخونم که خیلی عجیبه میخوام برات نشون بدم تا با هم تعجب
کنیم یا یه چیزی که دلم به درد میاد و گریه م میگیره دلم میخواد با هم غمگینش بشیم .. ولی افسوس ... فهمیدم که دنیا خیلی بیرحمتر از این حرفاست که جفت روحیتو کنارت بزاره ... همین و
من اینو پذیرفتم .. چون چاره ای جز پذیرش نداشتم و ندارم ...