قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟
از کجا، وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی، اما، اما
گردِ بام و در من
بیثمر میگردی.
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیّار و دیاری_باری،
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس،
برو آنجا که ترا منتظرند.
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند.
دست بردار ازین در وطن خویش غریب...
قاصد تجربههای همه تلخ
با دلم میگوید
که دروغی تو، دروغ؛
که فریبی، تو فریب.
قاصدک! هان، ولی…آخر…ایوای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام، آی! کجا رفتی؟ آی…
راستی آیا جائی خبری هست هنوز؟
مانده خاکسترگرمی، جائی؟
در اجاقی_ طمع شعله نمیبندم_ خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک!
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم میگریند.
مهدی اخوان ثالث
..................................................................................
غ . ن : شده تا حالا با شنیدن صدای گریه از تو قلبت از درونت ازخواب پاشی .. شده روزای گرمی که تو دلت انگار برف میباره .. شده شبایی که موقع خواب تو سکوت شب صدای زوزه باد تو گوشت بپیجه .. این روزا و شبای من ... این روزا و شبای ما ...