فقط یک نفر
فقط یک نفر اززندگیت میگذرد
که خطوط کف دستانش شبیه وطن توست
به محض اینکه دستش را از دست تو بیرون آورد
احساس میکنی در تبعیدی ..
وقتی از وطنت دور افتادی...
حتی اگر تبعیدگاهت بهشت برین باشد بی هیچ کم و کاستی
همیشه آرزوی کوچه پس کوچه های خاکی وطنت را در دل خواهی داشت ..
با اینکه خورشید و ماه تبعید گاهت همان خورشید ماه وطن است..
ولی به گاه طلوع و غروبش قلبت به یاد وطن در سینه فشرده میشود و همه جانت از اندوه لبریز میشود
و تا واپیسین لحظه زندگی هیچ آرزویی جز بوسیدن و بوییدن خاک وطن نخواهی داشت ..
بوسیدن و بوییدن و دیگر هیچ ....
.............................................................................
غ .ن : وطن پرنده پر در خون .. وطن شکفته گل در خون .. وطن ...ایرانم ...