آدمها زیاد که صبر کردند و زیاد که خواستند و زیاد که نتوانستد بی طاقت و کم تحمل میشوند و با هر محرک کوچکی به هم میریزند..
تاب و تحمل آدمی شبیه به پیمانه ای است ... در هرکس متفاوت .. که گاهی جویبار را درخود جای میدهد چرا که هنوز لبریز نشده اما امان از وقتی که ظرفیتش
تکمیل شد .. به قطره ی کوچکی سرریز میشود و به تکانی ترک بر میدارد و از هم میپاشد ..
آدمی که هنوز به مرحله ی بی طاقتی نرسیده را میتوان به مدارا و سکوت دعوت کرد...
اما آدمی که انتهای تمام راه ها را دیده و تمام مسیرها را رفته و به نتایج قابل قبولی نرسیده شبیه به آتشفشان آماده ای در انتظار کوچکترین لرزش و تلنگر
است تا فوران کند و رنج های خارج از آستانه ی تحملش را بیرون بریزد و آرام شود...
آدمها زیاد صبر میکنند و زیاد نادیده میگیرند و زیاد محافظه کاری میکنند اما از یک جایی تمام خشم های مدفون شده و انتظارات و آرزوهای ناکام شبیه به زخم
عمیق و کهنه ای سرباز میکنند و رنج تمام آسیب های ابراز نشده بیکباره روی روان آدمی آوار میشود ..
دنبال دلیل حال افتضاح آدم ها نباشید یک چیزهایی را نمیتوان توضیح داد ...
نرگس صرافیان