هر بار که مردی برای من گریه کرده ... من بیشتر از اون اشگ ریختم..
هر بار که نشده که نتونستم که نخواستم ...که نتونسته ، نخواسته و نشده که کنارم بمونه من بیشتر از اون غصه خوردم..
وقتی مجبور میشم از زندگی یه نفری که دوستم داره برم .. قلبم به جای دو نفر میشکنه .. چون میدونم " نرسیدن "چقدر تلخه ..
دلم میخواد وقتی که دارم یک نفر و ترک میکنم برم کنارش وایستم و رفتن خودمو تماشا کنم و بعد فندک بگیرم زیر سیگارش و بعد محکم بغلش کنم و بگم :
من میدونم "رفتن "چقدر تلخه .. اگه نتونستی توی زندگیت نگهش داری باید با رفتنش کنار بیای..
و بعد تا روزی که بتونه یه نفر و به اندازه ی من دوست داشته باشه کنارش بمونم ...
من میدونم حتما یه روزی یه جایی یه کسی که دوستم داشته رو تو زندگیم کم میارم ...
من آدم رفتن نیستم ...
وقتی که میرم با دو تا قلب شکسته با دو تا روح زخمی و با دو تا دل تنگ میرم ...
فرزانه دوهزاری
.............................................................................
غ . ن : بعضی متنها انقدر ملموسن که با روح وجانت بازی میکنند و اشگ در میارن یکیش همین ...