چند قدم بیشتر نمانده به زنده شدن خاطراتی از رنگ خزان حواست هست ؟؟
یک تابستان دیگر هم گذشت و هیچ معجزه ای نشد ...
حالا باید دوباره دل خوش کنیم به آمدن پاییز به پاییزی که دلت نگیرد و غروبش غم نداشته باشد ..
توی کوچه پس کوچه هایش بغض نباشد .. پاییزی که مهر و آبان و آذرش تو را یاد هیچ خاطره خیسی نیاندازد..
و دل کندنش آسانتر از دل بستنش باشد ...
یک پاییز دوست داشتنی که شاید مال من و تو باشد
میمانیم به امید پاییزی که نه از فاصله خبری باشد نه از درد نه از زخم نه بیماری نه ازجنگ نه از فقر..
به امید پاییزی که وقتی به آخر رسید جوجه ای زا جوجه هایمان کم نشده باشد ...